بنام آنکه عشق را آفرید
نوبت خاموشی من سهل و آسان میرسد
من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستی ام
مرگ ویرانگر چه بی رحم وشتابان میرسد
من که میدانم به دنیا اعتباری نیست نیست
بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست نیست
من که میدانم اجل ناخوانده و بی دادگر
سر زده می آید و راه فراری نیست نیست
پس چرا عاشق نباشم پس چرا عاشق نباشم